ببخشید شما...؟

ساخت وبلاگ

چه کتابی بخوانیم ؟
اولین سوال یک مبتدی در مورد کتاب است .
کتابهایی در مورد روانشناسی ، عشق ، چگونه زندگی کنیم ، چگونه با مشکلات کنار بیاییم .
کتابهای رایجی هستند که به وفور در بازار کتابفروشی ها یافت می شود.

ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

هدف ما در معرفی داستانهای کوتاه و آشنایی با آثار سید حمید موسوی فرد ، نویسنده خرمشهری .
این نویسنده از بیانی ساده اما شیوا و رسا در نوشته های خود به کار می برد .
با خواندن چند داستان کوتاه شما به زودی با عنوان مطالب و محتوای شیرین و بیشتر آموزنده این داستانها آشنا خواهید شد .

ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

من شکلات قهو ه ایی
بر آن شدم تا مقداری از نوشته های آقای "سید حمید موسوی فرد"، نویسنده خرمشهری را با کسب اجازه از نویسنده برای استفاده عموم در این وبلاگ به اشتراک بگذارم .

ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

پستهایی که مطالب کوتاه و گذرا دارند به طور موقت ارسال می شوند
تا بقیه نوشته های استاد به دست ما برسد پس لطفا حوصله به خرج دهید.
به زودی آدرس و یا نشانی که بتوان از طریق آن با استاد "موسوی فرد" در ارتباط باشید به دست ما می رسد .

ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

داستان جاذبهاثر : سید حمیدموسوی فردهرآهن ربا دو سر دارد که به هر یک از سرهای آن قطب گفته می شود . قطبی از آهن ربا که به سمت شمال قرار می گیرد قطب شمال نامیده می شود که با علامت N نمایش داده می شود . قطب دیگر آهن ربا که به سمت جنوب قرار می گیرد ، قطب جنوب نامیده می شود که با علامت S مشخص می شود .اگردو آهن ربا را به هم نزدیک کنیم به یکدیگرجذب نمی شوند و بر ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

داستان کوتاه ..."لیوان"اثر :سید حمید موسوی فرد- صدایی از پشت سرم گفت : شکست ؟گفتم : آره گفت : آقا سید ، غم به دلت راه نده همین فردا یه دونه خوشگل واست میارم ، یه دسته دار مامانی .-------؛--------؛-------؛-------- دقیقا یادم نیست چن ساله بودم . چشم و گوشم باز بود .مادر خدابیامرزم دستم رو گرفته بود و کشون کشون تو راهرو بیمارستان دنبال خودش می کشید . از همون ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

داستان کوتاه " تک _ پاتک ...! "اثر : سید حمید موسوی فرد_ حاج علی ایستاده بود و سعی داشت سبیل های نداشته اش را لای دندانهایش بگیرد .بچه ها مطمئن بودند که نگرانی اش بی مورد است .اما او هنوز با سبیل هایش ور می رود .می گفت : از بچگی عادتش بوده !!!ماها به همدیگر خیره می شویم و یکصدا می گوییم ، جویدن سبیل از بچگی ؟حاجی هم بی خیال ساده اندیشی های ما ، دوربین قناصه ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

#داستان_کوتاه#تلقینسیدحمید موسوی فرد نمی دانم بعضی وقتها به چه مرضی مبتلا می شوم که مغزم از فعالیت و تراوش فکرهای جور واجور و مبتکرانه ممانعت به عمل می آورد.آن روز که در این مورد با یکی از بچه های کانون درد دل کردم.در اولین اقدام کیف روی شانه اش را که رو به جلو سر خورده بود جابجا کرد بعد مقنعه اش را کمی عقب کشید و با کمی نبوغ آمیخته به فصاحت گفت:"پیشنهاد ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43

#ببخشید_شما؟نویسنده: سید حمید موسوی فردکیفش رو باز می کنه و دس ظریفش رو فرو می بره تو دل کیف.اولین چیزی که بیرون میاره همون چیزی بود که خودش می خواست.آینه ظریف و کوچک رو،به صورتش نزدیک می کنه.دهن و لبهاش رو کج می کنه،کش می ده و اداهای خنده داری از خودش در میاره.خط و ترکهای ایجاد شده بر سطح پوست صورتش رو با نوک انگشتان دست لمس می کنه و در کمال ناباوری رو به ببخشید شما...؟...
ما را در سایت ببخشید شما...؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ccutestory1 بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 5 تير 1397 ساعت: 4:43